به گزارش گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو، نمایشنامهای تراژیک اثر آرتور میلر نویسنده آمریکایی که به زعم اکثر منتقدین، بهترین اثر در کارنامه این نویسنده است. این اثر جایزه پولیتزر نمایشنامه و جایزه تونی بهترین نمایشنامه را به خود اختصاص داده است و اولین بار در فوریه سال ۱۹۴۹ در تئاتر برادوی شهر نیویورک اجرا شد و ۷۴۲ اجرا از آن به روی صحنه رفت. جالب توجه این است که سه بار جایزهی تونی بهترین اجرا دوباره را از آن خود کرد.
این نمایشنامه در ایران به وسیله مترجمین مختلف به فارسی برگردانده شده است. اولین ترجمه متعلق به علیاصغر بهرامبیگی است که با نام «مرگ پیشهور» در سال ۱۳۵۱منتشر شد. اگر چه بهترین معادل برای نام این کتاب «مرگ بازاریاب» است اما در آن سالها بازاریابی هنوز وارد جامعهی ایران نشده بود و این نام برای مخاطب فارسی زبان شناختهشده نبود. بعدها عطاالله نوریان ترجمه این اثر را با نام «مرگ فروشنده» به مخاطب ایرانی عرضه کرد و این کتاب با همین عنوان در میان قشر کتابخوان و کتابدوست ایرانی مطرح شد.
آرتور میلر این نمایشنامه را در سال ۱۹۴۹ یعنی نیمه دوم قرن بیست و پس از جنگ جهانی دوم به نگارش در آورد. آمریکای قرن بیست، آمریکای جنگ بر سر کسب فرصتها بود. کشوری در نیمهراه سرمایهداری و صنعتی شدن، رقابت برای فروش و تثبیت جایگاه اجتماعی از طریق ثروتاندوزی. میلر سعی دارد در این نمایشنامه «رویای آمریکایی» را فروبریزد و بگوید آمریکا لزوما کشور فرصتهای برابر نیست.
«مرگ فروشنده» داستان بازاریابی به نام ویلی لومان از طبقهی متوسط است که برای رسیدن به موفقیت مالی در جامعه پس از جنگ آمریکا به پول زیادی نیاز دارد.
ویلی معتقد است آمریکا کشور فرصتهای برابر است و هر آمریکایی از زمانی که چشم به دنیا میگشاید در یک شرایط برابر با سایر شهروندان قرار دارد و تنها با سختکوشی میتواند به ثروت، رفاه و آسایش مالی دست یابد. به همین علت در طول نمایشنامه شاهد نزاع ویلی با پسرش بیف و سرزنش او به دلیل بیکاری هستیم. او عامل بیکاری بیف را نه شرایط بد اجتماعی بلکه تنها تنبلی بیف میداند.
حال آنکه حقیقت چیز دیگریست و خود ویلی لومان با ۳۶ سال کار بازاریابی برای یک شرکت، در زمان پیری و ناکارآمدی از شرکت اخراج میشود.ویلی لومان در دیالوگی به رئیس خود میگوید:«میشه یه پرتقال رو خورد و پوستش رو انداخت دور ولی آدما رو نه» میلر با این دیالوگ رفتار چرخه سرمایهداری را با انسان به عنوان یک ابزار تولید سرمایه نشان میدهد.
آرتور میلر زندگی شهری صنعتی را با تعبیر «جنگل بتنی» نقد میکند و دورویی، بیاحساسی، رقابت بیرحمانه، خیانت و تنهایی را از پیامدهای صنعتی شدن میداند.
جامعهای که پول در آن حرف اول و آخر را میزند و انسانها تا زمانی برای جامعه قابل احترام هستند که در این چرخه پولساز نقشی ایفا کنند در غیراینصورت سرنوشت ویلی لومان سرنوشت محتوم آنان خواهد بود.
دورانی که میلر این نمایشنامه را نوشت، زمانی است که طبقه متوسط آمریکا در وضعیت تاسفباری به سر میبرده و از درآمد بسیار کمی برخوردار بود. آرتور میلر چالشهایی را که یک خانواده از طبقه متوسط برای دستیابی به یک زندگی آرام با آن دست و پنجه نرم میکند به خوبی به تصویر میکشد.در واقع خانوادهی لومان نماینده قشر وسیعی از جامعه مدرن آمریکاست که در مقام پله و نردبان ترقی عده قلیل دیگر فعالیت میکنند و خود هرگز به آنچه در ذهن دارند نمیرسند. دیالوگ «هرگز با غریبهها عادلانه مبارزه نکن» از زبان یکی از شخصیتهای ثروتمند نمایشنامه گویای همین امر است.
«مرگ فروشنده» یک تراژدی مدرن است. تراژدیای که ضرورتهای دنیای مدرن، آن را رقم میزند، ضرورتها و اصطلاحاتی چون سرمایهداری، پول، بیکاری، توسعه، رفاه، پسانداز، قسط، بیمه عمر و… اصطلاحاتی که ما در سراسر نمایشنامه ردپاهایی پررنگ از آنها را میبینیم. قهرمان این تراژدی مدرن تنها پس از مرگ به قهرمان تبدیل میشود. قهرمانی که خود مرگ را انتخاب میکند تا اعضای خانوادهاش با پول حاصل از بیمه عمر او سرانجام به یک زندگی بیدغدغه دست یابند و این چنین مرگی از پیامدهای زندگی میان چرخدندههای صنعت است.
نمایشنامه «مرگ فروشنده» درعین داشتن مفاهیم اجتماعی، فلسفی و روانشناسی، نمایشنامه راحت خوانی است و مطالعه آن برای هرا فردی که از تنفس درهوای صنعتزده و مدرن به ستوه آمدهاست به خصوص آنانکه با رویای آمریکایی زندگی میکنند، توصیه میشود.
منبع: خبرنامه دانشجویان ایران